قاصدک

      زمان می گذرد٬ لحظات در کشاکشی سهمگین از هم پیشی می گیرند
  به من می نگرند ٬ بر من پوزخند می زنند.
      نا امیدم.
      دیگر انتظاری نیست ٬ امید پایان یافته است.
      نه٬  
      اندک سویی در ذهنم نور افشانی می کند.
      راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
      چشمم به دنبال باران است٬ اما خود می بارد!      
       آیا کشتگاهم سبز خواهد گشت؟     
       آیا قاصد روزان ابری خبری از باران خواهد داد؟     
       نمی دانم.
      فقط امید ٬ امید ٬ امیـ٬ امیـ ٬امــ٬ ا...
      به سراغ اخوان می روم قاصدک را برایم زمزمه می کند:
 

قاصدک! هان٬ چه خبر آوردی؟
از کجا٬ وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی ٬ اما٬ اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی.
 
 انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری ـــ باری٬
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس٬
برو آنجا که ترا منتظرند.
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند

دست بردار ازین در وطن خویش غریب.
قاصد تجربه های همه تلخ٬
با دلم می گوید
که دروغی تو ٬دروغ٬
که فریبی تو ٬ فریب.
قاصدک! هان٬ ولی...آخر...ای وای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با تو ام٬ آی! کجا رفتی؟ آی...!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی٬ جایی؟
در اجاقی ــ طمع شعله نمی بندم ـ خردک شرری هست هنوز؟

قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند.
نظرات 3 + ارسال نظر
فرید دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 08:38 ق.ظ http://pashew.mihanblog.com

سلام
تبریک میگم عالی بود موفق باشی به کلبه ما هم سر بزنید خوشحال میشم
به امید دیدار

شاهد سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:23 ب.ظ

آره قاصدکم
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند.

آسمون اینجا هم انگاری بعد از اون همه تازیانه ای که به ما زد داره به حالمون زار میزنه.

انگار همه چیز دست به دست هم داده تا دلم عقده های سالیان سالشو بدون چون و چرا قطره قطره آب کنه

انگار آسمون هم میدونه این همه دلتنگی اگه نباره اگه بیرون نریزه از درون غرقم میکنه.

آره قاصدکم
میدونم ابرهای هفت آسمون هم پا به پام می گریند.....

مانا سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:56 ب.ظ http://noomniteg.blogfa.com

سلام خیلی زیبابود .

درود
سپاسگزارم
امیدوارم همیشه پیروز باشید
بدرود
دامون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد